یکی از بدترین خبرایی بود که بهم داده شد...من از همه جا بی خبر! سوء تفاهم وحشتناکی بود. نمی خوام زیاد حرف بزنم، نمی تونم.نمی خواااام! خاطرات یکی از بدترین شبای زندگیم که گفتن نداره. فقط نمی دونم از ساعت 6 که سیما بهم sms داد و جریان رو سربسته گفت تا 10 شب که شادی گفت که برمیگردی رو چه جوری گذروندم!
متن sms که امکان نداره هیچ وقت حتی کلمه ای رو فراموش کنم:
Hamechi tamoom shod.unam hamamuno del kard.vaghean motasefam yalda
با عرض شرمندگی بقیه ی sms هایی که بین من و سیما ردو بدل شد،توی مطب یا حتی حرفای منو شادی یادم نمیاد.اصلا متوجه نبودم چی می گفتم. بچه ها اگه چیزی گفتم که باعث ناراحتی تون شده معذرت می خوام..فقط لحظه ای که پشت تلفن گریه می کردم رو یادم میاد! آخه سابقه نداشت! این شادی بدبختم می خواست منو آروم کنه. بیچاره اگه 50 بار به من می گفت تو گریه نکن، من درستش میکنم..100 بار به خودش فحش می داد که داستان ما اینجوری پیش رفته..به خدا اون تقصیری نداشت. منم همچین منظوری نداشتم.تو که میدونستی من نمی تونم. ولی خودم اصصصلا فکر نمی کردم تا این حد ...
واقعا بی قراری رو حس می کردم! شدیــــــــــــــد!! تو فکر رفتنت نبودم. فقط به این فکر می کردم که چه جوری برگردونمت و چه خاکی تو سرم بریزم..
الانم نمی دونم باور می کنی حرفامو یا نه
نمی دونم بر میگردی یا نه
منتظرتم.رفتارم واسه خودم تازگی داره. من هیچوقت منتظر کسی نبودم!
اگه برگشتی که بازم باهم می مونیم
ولی اگه نخواستی اشکالی نداره عزیزم!
همیشه یه راه حلی هست! یه شرط !
|