تو فکر من پره از اون اندیشه های رنگارنگ
شبای با تو بودنم، مدیونه از تصور خیلی قشنگ
وقتی بهت فکر می کنم ناجی قلب من می شی
ناجی من، یه وقت نری فریاد و درد من بشی!
تنگ غروب،وقت اذان،چشام همش به آسمون
لحظه شماری می کنم،" ماهمو پیشم برسون"
ما که میاد، یهو دلم کلی هواتو می کنه
هوای اون "دوست دارم" هاتو می کنه
نمی دونی عزیز من...نباشی مثل ماهی ام
که از آب افتاده بیرون،یا مث سرراهی ام
که دنبال یه همزبون می گرده تو خیابونا
گدا محبت توئه، مهربونِ مهربونا!
شب که می شه اگه نیای،شب واسه صبح نمیشه
خواب پریشون منم، بی دردو آشوب نمیشه
تا خود صبح اشکام میان،سراغتو از من می گیرن
اشکای نو میان پایین، قطره های پیر می میرن
دیوونه ی احساستم، اگه به من نگاه کنی
من مث اشکام می میرم،اسم منو صدا کنی
در میشه قربونت برم...یه وقت دیدی تنها شدی
همش تو فکر رفتنی، همسفر خدا شدی
من اگه خودم هم بمیرم، روح منم هلاکته
بی قرار و منتظره، منتظر نگاهته
اگه برم میام پیشت،تو خوابت لونه می کنم
حتی اگه خودت نخوای،تو قلبت خونه می کنم
یه سرپناه بی خطر تو دلت برام خالی بذار
اندازه ی قلب خودت...کنارش تنهایی بذار
قلب تو هم شیشه ایه...با چشمای خودم دیدم
داغ و هواش بارونیه،دل به زلالی ندیدم!
تو هم منو باور بکن، همیشه مهربون بمون
"می خوام برم ببینمش...تو ای خدای مهربون!"